هدف گذاری صحیح و موارد مهمی که باید در حین آن درنظر گرفت.
بسیاری اوقات ما هدف گذاری میکنیم. آرزوها و رؤیاهای خود را بهصورت هدف در دنیای واقعی میآوریم و تعریف میکنیم. ویژگیهای لازم برای یک هدف گذاری صحیح را رعایت میکنیم. اما وقتی به مرحله عمل میرسیم، نمیتوانیم آن را انجام دهیم. یا وقتی اقدامات خود را شروع میکنیم، تا چند روزی خوب است ولی بعد ناگهان رهایش میکنیم. یا دائم انجام آن را به تعویق میاندازیم و نمیتوانیم به برنامهمان برسیم.
در مقاله مدیریت زمان و برنامه ریزی، اشاره کردیم که یکی از روشهای مدیریت زمان مؤثر و صحیح، تعیین اهداف به شکل صحیح است. حال در این مقاله به این خواهیم پرداخت که چگونه به شکل صحیح هدف گذاری کنیم.
هدف گذاری متناسب با نیازها
یکی از مهمترین چیزهایی که حین هدف گذاری باید موردتوجه خود قرار دهیم این است که آیا این هدف نیاز ما را تأمین میکند؟ یا آیا فقط هدفی است برای اینکه یک اتفاقی در زندگیمان بیفتد که راکد نباشیم؟ یا شاید به خاطر فشار اطرافیان باشد یا برای افزودن جنبههای خاصی به زندگیمان باشد.
از خود بپرسید که اگر من به این هدف نرسم یا اگر اصلاً این مسئله در زندگی من نبود، چه اتفاقی میافتاد؟ چه تغییری در زندگی من رخ میداد؟ اگر دیدیم که این چیزی است که واقعاً آن را میخواهیم، آنگاه باید بررسی کرد که چه چیزهایی مانع از عمل کردن ما به اهدافمان میشود.
اما اگر فکر کنیم که خیلی هم زندگی ما بدون آن هدف فرقی نمیکند و ما گزینههای دیگری هم داریم، معلوم میشود که ما هدف گذاری خود را درست انجام ندادهایم.
بنابراین وقتی به مرحله انجام دادن میرسیم، کارهای دیگری که مهمتر هستند را مییابیم و به اولویتهای دیگری میرسیم.
پس این مهم است که هدف گذاری خود را بازبینی کنیم و ببینیم که آیا هدف ما آن شور و اشتیاق را در ما ایجاد میکند؟ آیا نیازهای ما را تأمین میکند یا خیر؟
انواع نیازها که باید مدنظر قرار داد
این نیازها انواع مختلفی دارند، از قبیل نیاز به بقا، نیاز به عشق و تعلقخاطر، نیاز به قدرت، نیاز به آزادی و نیاز به تفریح. اگر هدف گذاری ما کمک کند که در راستای رفع این نیازها به جلو حرکت کنیم، آن هدفی مطلوب و صحیح است.
مثلاً اگر من نیاز به قدرت دارم، باید به سراغ هدفی بروم که به من احساس توانمندی بیشتری دهد. اگر نیاز به عشق و تعلقخاطر من بالاست، مثلاً درزمینهٔ کار، کاری را انتخاب نخواهم کرد که نیاز بهحساب و کتاب زیادی داشته باشد بهجای اینکه با مردم سروکار داشته باشد. حتی شاید درآمد آن کار خوب باشد اما وقتی من نیاز به در ارتباط بودن با مردم دارم، آن کار در من انگیزه زیادی ایجاد نخواهد کرد.
پس بسیار خوب و لازم است که ما قبل از هدف گذاری برای خود، نوعی خودآگاهی و خودشناسی داشته باشیم. سپس با توجه به آن، اهداف خود را در زندگی تعیین کنیم. پس باید ابتدا بدانیم که چه چیزی ما را خوشحال میکند و به ما احساس رضایت میدهد.
البته ما محدودیتها را نیز میشناسیم. همه ما قرار است در یک سری محدودیتها تصمیم بگیریم و هدف گذاری کنیم که آنچه بهترین است برای ما اتفاق بیفتد. ما تلاش خود را در این جهت خواهیم کرد. اگر ما هدف خود را انتخاب کردیم و مشکلی با رفع نیازهای خود نداریم، پس چه میشود که گاهی اوقات نمیتوانیم به برنامه خود برسیم؟
کمالگرا بودن، مانعی در مسیر هدف گذاری
یکی از دلایل اصلی آنکه ما کارها را به تعویق میاندازیم یا به برنامه خود عمل نمیکنیم، این است که ما خیلی کمالگرا یا کاملگرا هستیم. میخواهیم همهچیز بدون نقص و خطا و اشتباه و در بهترین و کاملترین شکل ممکن اتفاق بیفتد.
واقعیت این است که وقتی ما اینگونه فکر میکنیم، آنقدر انرژی موردنیاز است و باید زمان و انرژی و هزینه زیادی صرف کنیم که ذهن و بدن ما مقاومت میکند. میگوید من اصلاً این کار را انجام نمیدهم. پس بدن و ذهن ما میترسد و به سمت آن کار نمیرود.
هر پروژه، کار و هدفی، اگر بخواهیم کاملاً بدون نقص اتفاق بیفتد، خیلی برای ما ترسناک خواهد بود. پس ازنظر ذهنی، ما به سمت آن کار نخواهیم رفت.
خطا، نقص و اشتباه در تاروپود وجود ما و در تاروپود زندگی ما هست. پس نمیتوانیم از آن اجتناب کنیم. ما تلاش میکنیم که در هر چیزی بهترین اتفاق بیفتد. اما باید بپذیریم که گاهی ممکن است بهترین اتفاق نیفتد.
ترس از شکست، مانعی در مسیر هدف گذاری
مسئله دیگر در مسیر هدف گذاری ما، ترس از شکست است. با خود فکر میکنیم که اگر به هدف خود نرسیم چه اتفاقی میافتد؟ درست است که خیلی دردناک است، سخت است، ناامیدکننده است؛ اما باید بدانیم که آخر دنیا نیست. همه ما هدفهایی داشتهایم که به آنها نرسیدهایم، بااینکه تلاش خود را کردهایم.
به همین دلیل خیلی خوب است که وقتی ما هدف گذاری میکنیم، برای خودمان نقشه شماره دو یا حتی گاهی نقشه شماره سه و چهار هم داشته باشیم که اگر نقشه شماره یک عملی نشد، بدانیم که چهکار کنیم. اگر این کار را نکنیم، وقتی باوجود صرف زمان، انرژی و هزینه زیاد به هدفمان نرسیم، فرومیریزیم و میشکنیم.
ما در زندگی خود در جادهای هستیم. حال در این جاده میخواهیم چهکار کنیم؟ اگر من بترسم و اگر من کمالگرا باشم، تقریباً خودم را متوقف میکنم. پس من باید آرامآرام خودم را به جلو ببرم تا خودم را خوشحال کنم و اگر میشود، دیگران را هم خوشحال کنم. یا رنج خودم را کم کنم و اگر میشود، رنج دیگران را نیز کم کنم.
بنابراین ترس از شکست و فکر کردن به اینکه اگر نشود، فقط من را عقب میاندازد. وقتی با افکار منفی که به سراغمان میآیند مقابله نکنیم، ناگهان انرژی از ما گرفته میشود و ما را زمینگیر میکند.
تأثیر بایدها و نبایدهای ایام کودکی
یکی دیگر از دلایل عمل نکردن به اهداف در مسیر هدف گذاری این است که گاهی اوقات ما در دوران کودکی خیلی بایدونباید داشتیم؛ چه از طرف خانواده، چه از طرف جامعه و مدرسه. به ما گفته میشد که این کار را باید بکنی یا این کار را نباید بکنی. پس احساس اجبار در انجام کارهای خود داشتیم.
وقتی بزرگتر میشویم، حتی باوجودی که اهدافمان انتخاب خودمان است و خودمان برای انجام آنها برنامهریزی میکنیم، آن کار را انجام نمیدهیم. هنوز ذهنمان این کارها را بهصورت اجبار و تکلیف میبیند و برای ما رنجآور است. پس خیلی هوشمندانه و یواشکی از زیر انجام آن کار درمیرویم.
متوجه نخواهیم بود که ما دیگر آن آدم نیستیم. شرایط تغییر کرده است. آدمهای اطرافمان نیز تغییر کردهاند. درک نمیکنیم که ما انسان مستقلی هستیم که خودمان به جلو میرویم.
بنابراین گاهی فشارهایی که در کودکی روی ما بوده، هنوز هم در ما هست. نمیخواهیم متحمل چنین رنجی شویم. زیرا در گذشته اگر میتوانستیم از زیر کارها درمیرفتیم و احساس خوبی میکردیم.
واقعیت اینجاست که رنجی که ما از آن فرار میکنیم، نابود نمیشود. روزهای آینده نیز همچنان با ما خواهد بود.
بررسی احتمال افسردگی
در مسیر هدف گذاری اگر کسی بگوید که من هیچکدام از این مسائل را ندارم و آدم کمالگرایی نیستم. ترس از شکست ندارم و گذشته و کودکیام هم اینگونه نبوده است. اما واقعاً حال و حوصله برای انجام کارهایم ندارم. در این حالت ممکن است ما داریم علائم خستگی مفرط و افسردگی را تجربه میکنیم.
اگر این مسئله در کارهای مختلف و در مورد اهداف مختلف مدام تکرار میشود، ما باید بازنگری کنیم و کمک بگیریم. این خستگی و بی انرژی بودن اجازه نمیدهد که من به جلو بروم و درنتیجه حالم از خودم بد میشود. شروع به سرزنش کردن خود میکنم.
پس حلقه معیوبی در هدف گذاری من و دستیابی به موفقیت ایجاد میشود که من را بیشتر به عقب میکشد. پس اگر میبینم که در بیشتر موارد آن انرژی و شور و شوق را ندارم، شاید دارم از علائم افسردگی رنج میبرم.
پرداخت هزینه هدف گذاری و دستیابی به اهداف
چیز دیگری که مهم است، این است که وقتی ما یک هدف را انتخاب میکنیم، متأسفانه هزینه دارد و باید هزینهاش را پرداخت کنیم. خیلی خوب میشد اگر کمهزینه همهچیز بهخوبی اتفاق میافتاد؛ اما نمیشود. من باید هزینه آنچه را که میخواهم به آن برسم، بپردازم.
اگر میخواهم به آن مسیر برسم، باید تعهد لازم را داشته باشم. یعنی اگر من هدف گذاری کردم و هدفم را مشخص کردم و به همه موارد گفتهشده هم نگاه کردم و یکییکی آنها را کنار گذاشتم، باید به آنچه میخواهم متعهد شوم که حتماً تحت هر شرایطی به آن عمل کنم.
گاهی ناکام و ناامید میشوم، اما من میخواهم که به سمت جلو بروم. همه ما در مسیر هدف گذاری خود فراز و نشیبهایی داشتیم. باید مدام به خودمان یادآور شویم که باید هزینه دستیابی به آنچه را که میخواهیم، بپردازیم. شاید کارهایی باشد که دلمان نخواهد انجام دهیم، ولی برای رسیدن به هدفمان مجبوریم که از یکسری گذرگاه رد شویم.
سلام خدمت استادعزیز و بزگوارا مقاله درمورد هدف گذاری عالی بود خیلی مطالب ازش یادگرفتم سوالاتی تو ذهنم بود باخوندن این مقاله برطرف شدهدف گذاری ازدیدگاه انتونی رابینز هم فوقالعاده بود خیلیییییییییییییی متشکرم ازشما 🌹🌹🌹