ناخودآگاه چیست و چگونه برنامهریزی شده است؟
دراین مقاله میآموزیم فقط با همراهی ناخودآگاه میتوانیم موفق شویم.
[tie_index]ناخودآگاه چیست؟[/tie_index]
ناخودآگاه چیست و چگونه برنامهریزی شده است؟
مثال کلیشهای برای شناساندن ناخودآگاه کوه یخ است. کوهی که حدود ۵٪ آن روی سطح آب و ۹۵٪ آن در زیر آب پنهان است. بخش زیرین همان ناخودآگاه ما است.
معمولاً از این مثال استفاده میکنم که دانهای شکر یا نمک را به فرد نشان داده و میگویم این حجم خودآگاه و ساختمانی که در آن هستیم حجم ناخودآگاه ما هست. شاید کمی اقرار به نظر برسد، اما اگر شما هم شروع به کار با ناخودآگاه کنید متوجه میشوید تقریباً ظرفیت آن نامحدود است.
وقتی خودآگاه ما بزرگترین و پیچیدهترین کامپیوتر جهان است پس تعجبی ندارد که ناخودآگاه ما نامحدود باشد. درباره ناخودآگاه میگویند تمام چیزهایی که از دوران جنینی تا به امروز شنیده، خوانده و تجربه کردهایم در آن بصورت کامل آرشیو شده و قابل دسترسی هست!
حتی اگر شما یک صفحه روزنامه را یکبار فقط نیمنگاهی گذرا داشتهاید، ناخودآگاه تمام آن را عکسبرداری کرده و همه آن مطالب را در خود دارد. به صورتی، که اگر بتوانیم به فایل آرشیوی در ناخودآگاه دسترسی داشته باشیم، میتوانیم همان روزنامه را سطر به سطر بخوانیم! جالب نیست؟
این قدرت فوق العاده ناخودآگاه است. ببینید چقدر تجربه از ابتدای زندگی داشتهایم، چه افرادی را دیدهایم. ناخودآگاه توانایی به خاطر آوردن تمام آن افراد را با تمام جزییات دارد.
اطلاعات ورودی به مغز ما بسیار بیشتر از چیزی است که الان دریافت میکنیم. مطمئنم برای شما هم پیش آمده صدای وسیلهای مثلاً یخچال قطع شود و تازه متوجه شوید که تا بهحال مشغول به کار بوده! ناخودآگاه برای خلوتتر شدن و جلوگیری از نامتعادل شدن خودآگاه، چیزی حدود ۹۶٪ اطلاعات محیط را فیلتر کرده و تنها ۴٪ آن را در اختیار ما قرار میدهد. اگر حتی نیمی از اطلاعات محیط به خودآگاه ما منتقل شود میتواند باعث جنون ما شود.
نکته: وظیفه اصلی ناخودآگاه ما محافظت از ماست.
بخشی از این محافظت با کنترل جسم ما و بخشی با فیلتر کردن اطلاعات بخش دیگری با چیدمان نوع اعتقادات است. یکی از کارهای مهم ناخودآگاه متعادل نگه داشتن جسم ماست. آیا حواستان به تنفستان هست؟ به ضربان قلبتان چه؟ در زمانی که خواب هستید چه کسی ضربان و تنفس را کنترل میکند؟
این وظیفه ناخودآگاه هست که از جسم ما مراقبت کامل داشته باشد و آن را در نهایت تعادل نگه دارد.
[tie_index]کامپیوتر همراه[/tie_index]
کامپیوتر همراه
تقریباً هر چیز هستیم محصول ناخودآگاه است. اتفاقات محیط توسط آن دریافت میشود و تفسیرهای آنها توسط ناخودآگاه انجام میشود و سپس آن سیستمهای تفسیری، سیستم اعتقادی ما را میسازند و از اینجا به بعد درستی یا نادرستی هر چیزی را با این سیستم میسنجیم.
میخواهم مثالی را در نظر بگیرید: ناخودآگاه خود را کامپیوتری خام در نظر بگیرید و ببینید چگونه برنامهریزی شده و چگونه میتوان برنامهریزی آن را تغییر داد. این سیستمهای تفسیری توسط چند مرجع مهم بر روی ناخودآگاه ما نصب میشوند: 1. خانواده (باورهای والدین) 2. مدرسه 3. آموزههای مذهبی و دینی
4. محیط اجتماعی (دوستان و اقوام و…) هر برنامهای دستورالعملی دارد و ناخودآگاه خط به خط آن را اجرا میکند و اهمیتی نمیدهد که چیزی درست است یا نادرست، منفی است یا مثبت. در واقع برای ناخودآگاه خوب و بد تعریف نشده و هر آنچه که بعنوان برنامه به وی تحویل دهیم برایمان اجرا میکند. یک کامپیوتر فوقحرفهای که اختیار آن را تا به حال بطور خودآگاه در دست نگرفتهایم.
اما این ناخودآگاه چیست و چگونه شکل میگیرد و چگونه زندگی ما را شکل میدهد؟ ابتدا ناخودآگاه شکل میگیرد و بعد ناخودآگاه خودش همه چیز را شکل میدهد. وقتی متولد میشویم چیزی بنام ناخودآگاه نداریم. ما از طریق حواس پنجگانه پیامهای محیط را دریافت میکنیم. و زمانی که کودک هستیم دنیا توسط بزرگترهای ما، برای ما تفسیر میشود.
برای شکست برنامهریزی شدهایم
نکته تأسف بار این است که اغلب ما برای شکست برنامهریزی شدهایم. و نکته بدتر اینکه این را نمیدانیم! همه ما برای رسیدن به آرزوهایمان تلاش میکنیم و باور داریم با تلاش سخت همه چیز به دست میآید. در صورتی که خود شما هم اگر از تلاشگران بی نتیجه نباشید، حتماً تعدادی از آنها را میشناسید. برای رسیدن به اهدافمان باید نوع برنامهریزی ناخودآگاه را تغییر دهیم. ابزارهای لازم در فصل هفتم در اختیار شما قرار خواهد گرفت.
کشف بزرگ درباره ناخودآگاه این است که:
ناخودآگاه نمیتواند تفاوت واقعیت با تخیل را تشخیص دهد.
برای راهنمایی بیشتر به خوابها و رویاهایتان در خواب توجه کنید. زمانی که در خواب هستید و تصویر حیوان وحشی (یا هر صحنه ترسناک دیگری) را میبینید ناخودآگاه نه تنها آن را اتفاق واقعی میپندارد، بلکه واکنش جسم را هم طبق تجربه واقعی تغییر میدهد و در همان لحظه ضربان قلب شما بالا رفته و عرق میکنید و حتی شاید با صدای بلند فریاد بزنید!
[tie_index]نفوذ به ناخودآگاه[/tie_index]
نفوذ به ناخودآگاه
یکی از ابزارهایی که در طول تاریخ برای دسترسی به ناخودآگاه از آن استفاده شده هیپنوتیزم است. در گذر زمان متوجه شدهاند که افراد را میتوانند به خواب مصنوعی برده و نه تنها به برخی فایلهای آرشیوی در ناخودآگاه دسترسی پیدا کنند، بلکه میتوانند برخی از آنها را دستکاری کنند و کدنویسی موضوعی خاص را، تغییر دهند. نمیخواهم بگویم هیپنوتیزم منسوخ شده اما روشهای خیلی جدیدتر و سریعتری برای تأثیر بر ناخودآگاه کشف شده و قابل استفاده است. در این سالها خیلی از این کلمات میشنویم: تجسم خلاق- تصویرسازی- عبارات تاکیدی.
در واقع تمام اینها روی ناخودآگاه اثر میگذارند و سیستمهایی که این آموزشها را طراحی میکنند برای برنامهنویسی و برنامهریزی مجدد روی ناخودآگاه اقدام میکنند. این که کدام یک از این روشها بهتر است و چرا در گاهی موارد جواب میدهند و در برخی موارد کارایی ندارند، به آن میپردازیم. فقط توضیحی کوتاه برای این مساله بدهم که زمانی که به فردی گفته میشود خواسته یا هدف خود را بصورت تصویر ذهنی در نظر آورید و چنان تصور کنید که گویی به آن رسیدهاید، برای این است که ناخودآگاه این توانایی را ندارد که بین تصاویر خیالی و اتفاقاتی که در واقعیت می افتد، تفاوتی قائل شود. با تصور کردن خواستهها و اهدافتان گام بزرگی برای رسیدن به آنها برمیدارید البته اینجا باید نکتهای را اضافه کنم و آن این است که داشتن تصویر ذهنی به تنهایی کافی نیست و مکملی دارد که آن را در بخش هشتم با شما در جریان میگذارم.
[gap height=”20″]
تلقین
این روزها این کلمه ارزش معنایی و جایگاه اصلی خود را از دست داده است. گاهی تکنیکی به افراد آموزش میدهیم که بسیار کاربردی و نتیجهبخش است و فرد میگوید: نکند تلقین باشد!
به نظرم به دو دلیل تلقین را بد میدانند:
[gap height=”20″]
اول: ریشه این بدبینی نسبت به تلقین، از هیپنوتیزم میآید. جدای از درمان و کاربردهای مفید ذهنی مثل تقویت حافظه و ترک عادت و…. از هیپنوتیزم برای مقاصد نمایش استفاده میشد. و فردی که افراد را هیپنوتیزم میکرد چنین وانمود میکرد که: این افراد از خود ارادهای ندارند و هر چیزی که من به آنها بگویم و القا کنم، آن را اجرا میکنند. افراد نسبت به هیپنوتیزم مقاومت زیادی نشان میدادند و طبیعی است که هیچ فردی دوست ندارد ببیند زندگی و اختیارش دست خودش نیست.
[gap height=”20″]
دوم: این تصور وجود دارد که بعد از تلقین اثر موضوع از بین میرود. یعنی فرد فکر میکند که تلقین یک اثر موقت و کاذب دارد. در صورتی که برای ناخودآگاه همه چیز حقیقی است و فرقی بین واقعیت و تصور قائل نیست. یعنی فرد با خود میگوید که این چنین نیست بلکه تلقین میکنی: یعنی واقعیت چنین نیست، بلکه تو فکر میکنی این چنین است و اشتباه فکر میکنی! باید بدانیم که تلقین نه تنها چیز بدی نیست بلکه یکی از مهمترین ابزارها برای تحت تأثیر قرار دادن ناخودآگاه هست. تلقین از القا میآید و تمام چیزی که برای برنامهریزی مجدد ناخودآگاه نیاز داریم، همین القای جدید است.
[gap height=”40″]
وظیفه دوم
اگر یادتان باشد مهمترین وظیفه ناخودآگاه حفاظت از ما بود. دومین وظیفه ناخودآگاه راحتتر کردن زندگی برای ماست. اگر تجربه آموختن مهارتی را داشته باشید، میدانید پس از مدتی آن مهارت بهصورت ناخودآگاه اجرا میشود و نیاز به دقت زیاد و استفاده از خودآگاه نیست. مثلاً نواختن یک ساز موسیقی را در نظر بگیرید. ابتدا باید تمرین بسیار کنید تا درسهای آموخته شده را به درستی بنوازید. انگشتان از دستورات مغز پیروی نمیکنند و هماهنگی دو دست نیز کار آسانی نخواهد بود. اما همینکه مدتی به نواختن و تمرین کردن ادامه دهید نه تنها انجام تمرینها برای شما آسان میشود، بلکه میتوانید به کارهای همزمان مثل دیدن و خواندن نتها، هماهنگی با سایر نوازندهها و… نیز اضافه کنید.
تمامی احساسات توسط ناخودآگاه ساخته و پرداخته شده و ابراز میشوند. در طول زندگی یاد میگیریم که چگونه به مسائل مختلف واکنش نشان دهیم و به هر محرک چه پاسخی دهیم و چه احساسی داشته باشیم.
ناخودآگاه یک سیستم خودکار است که برنامههایی که اجرا میکند یک میلیون بار قویتر از برنامههای خودآگاه هست. ناخودآگاه ذهن منطقی نیست بلکه بیشتر بر مبنای احساس کار میکند.
یکی از راههای نفوذ به ناخودآگاه تکرار است.
هر چیزی که بیشتر تکرار شود احتمال تبدیل آن به برنامه ناخودآگاه، بیشتر است. نوازندگی را مثال زدیم، رانندگی یک مثال دیگری است. در واقع هر مهارت، فقط با تکرار به دست میآید و همینکه به تعداد کافی تکرار شود به ذهن ناخودآگاه سپرده میشود تا راحتتر اجرا شود.
[gap height=”40″]
نکته: ناخودآگاه درک منطقی از زمان ندارد، حداقل درکی که به طور خودآگاه داریم با آن متفاوت است. گاهی زمان برای ما تند و گاهی کند میگذرد. علت آن احساسهای ناخودآگاه است. برای همین زمانی که به کار مورد علاقه خود مشغول هستید، زمان خیلی سریعتر میگذرد و زمانی که در حال تجربههایی هستید که آنها را دوست ندارید، زمان بسیار کند میگذرد.
زمان ایجاد شدن باورها نیز مهم است. هر چه زمان بیشتری از ایجاد یک باور بگذرد، تغییر آن سختتر است و تلاش بیشتری را نیاز دارد. اگر دقت کنید همیشه نسل حاضر به نسلهای قدیمی میگویند که قدیمی شدهاید و افکار خود را تغییر دهید، اما افراد سالمند نمیتوانند دست از باورهای خود بردارند، حتی اگر به این نتیجه برسند که درست فکر نمیکنند نیز به راحتی نمیتوانند باورهای خود را تغییر دهند.
[gap height=”40″]
همراه وفادار
اثبات درست بودن نظریهمان نیز از وظایفی است که ناخودآگاه آن را به خوبی اجرا میکند. کافی است به مطالب به طرز خاصی نگاه کنید و نظریه خود را داشته باشید، ناخودآگاه در تلاش خواهد بود که مدارکی را جمع آوری کند که درست بودن نظریه شما را اثبات کند. مهم نیست که خارج از شما چه اتفاقی در حال رخ دادن است، ناخوداگاه همواره از درست بودن نظریهها دفاع میکند و هر دلیلی غیر از آن را پس میزند. به همین دلیل هنری فورد گفته است:
چه فکر کنید میتوانید و چه فکر کنید نمیتوانید، در هر دو صورت درست فکر کردهاید.
اگر هر باور را یک میز در نظر بگیریم، ناخودآگاه وظیفه دارد پایههای آن را بسازد. پس به دنبال شواهدی میگردد که آن باور یا نظریه را تقویت کند. مهم نیست از تجربههای قبلی آن را بسازد یا از سخنرانیهای جدید یا دیدن صحنهای در خیابان، مهم این است آنچنان پایههای قویتری بسازد که میز محکمتر از پیش شود.
و زمانی حاضر است ایده جدید را بپذیرد که پایههای میز جدید محکمتر از میز قبلی باشند! برای همین گاهی مردم با حقایق جدید روبرو میشوند و باز هم تا مدتها نمیتوانند آنها را بپذیرند.
در تضاد ناخودآگاه و خودآگاه، همیشه این ناخودآگاه است که برنده نهایی میشود.
همانطور که در تضاد منطق و احساس همیشه احساس غالب است. برای موفق شدن باید جلوی تعارض هر دو ضمیر را بگیریم. هر چه ناخودآگاه و خودآگاه بیشتر با هم تضاد داشته باشند، کار ما برای موفق شدن سختتر میشود، و هر چه این دو به هم نزدیکتر شوند بسیار سریعتر به خواستههای خود میرسیم.
از آنجا که تصمیمهای ما ابتدا احساسی و سپس منطقی میشوند، مرکز تصمیمگیری در ناخودآگاه است. ما ابتدا تصمیمات را با استفاده از احساسات خود میگیریم و خیلی سریع آن را با فاکتورهای منطقی هماهنگ میکنیم. البته میدانم که شنیدن آن خیلی خوشایند نیست و پیش خودتان خواهید گفت که من تصمیماتم احساسی نیستند و با دلیل و منطق تصمیم میگیرم، اما کافی است به گذشته خود نگاهی بیندازید، چند بار تصمیماتی گرفتهاید که از آنها بسیار مطمئن بودید و حتی دلایل منطقی زیادی برای آنها آوردهاید و پس از مدتی متوجه شدهاید که تصمیم اشتباهی بودهاند. تازه اگر از به زبان آوردن برخی از آنها خجالت نکشیم!
روانشناسان ضمیر ناخودآگاه را سرچشمهی خلاقیت، اندیشهها و احساسات شهودی، الهام و بیداری معنوی میدانند.
[gap height=”40″]
بچهای که شوخی ندارد
درباره ذهن ناخودآگاه گفتهاند: بچهای است که قدرت اتم را در اختیار دارد. جالب است بدانید که ذهن ناخودآگاه حس شوخ طبعی ندارد و بسیار مهم است که شما این مفهوم را درک کنید. گاهی میبینم یا میشنوم افرادی که بنا به هر دلیلی که ناراحت میشوند، در ذهن خود شروع بمیکنند به انتقامگیری، و یا سناریوهایی میسازند که تمام محتوای آن منفی است. حتی دیدهام که افراد درباره بعضی موضوعات به طنز و شوخی گفتوگو میکنند و زمانی که میپرسم چرا این چنین حرف میزنید میگویند: شوخی میکنیم! برای خندیدن و خنداندن دیگران از بدشانسیهای خود میگویند و بقول معروف: اگر شانس من است…. حالا ببین! دیگر نمیدانند که با این افکار و حرفها ناخودآگاه خود رابرنامهریزی میکنند و برای دریافت حجم بیشتری از این بدشانسیها اعلام آمادگی میکنند.
ذهن ناخودآگاه بین شما و دیگران تمایز قائل نمیشود، بلکه کلمات را میشنود و باور دارد که درباره خودتان صحبت میکنید. دفعه بعد که میخواهید از کسی انتقاد کنید، بپرسید در این حالت درباره خودتان چه احساسی میکنید. شما تنها آنچه را در خودتان میبینید، میتوانید در دیگران ببینید. به جای انتقاد از دیگران، از آنها تعریف کنید و در عرض یک ماه تغییرات بزرگی را در خودتان خواهید دید. کلمات ما در واقع رویکرد و نگرش ما هستند. به طرز صحبت افراد تنها، ناراحت و ضعیف توجه کنید. چه کلماتی به کار میبرند؟ چه چیزهایی را به عنوان حقیقت درباره خودشان پذیرفتهاند؟ چطور خودشان را توصیف میکنند؟
برای سالم نگاه داشتن ضمیر ناخودآگاه خود، سعی کنید در زندگی خود هیچ گاه درباره خودتان فکر منفی نکنید و حتی در تصورات هم خود را در موضع ضعف و ناتوانی قرار ندهید. اگر میخواهید زندگیتان تغییر کند طرز تفکر و صحبت در مورد خودتان را تغییر دهید. حال این صحبت چه میخواهد کلامی باشد یا گفتگوی درونی با خودتان.
این مقاله بازهم ویرایش و به آن اضافه میشود. در صورتی که درباره ضمیرناخودآگاه سوالی دارید در نظرات اعلام بفرمایید تا پاسخگوی شما باشیم.
پاسخها